اندونزي - در حالي كه پشت فرمان كاميون پلاستيكي اش نشسته پگ عميقي به سيگارش ميزند ، صحنه اي كه انسان را بياد راننده كاميون هاي ميانسال مي اندازد. تصويري كه حقيقت تلخي را را مي پوشاند: پسر بچه اي 2 ساله كه مصرف 40 سيگار در روز سلامتي اش را بخطر انداخته است.مادرش مي گويد آردي فقط علاقه به يك مارك مخصوص سيگار دارد و اگر بدون سيگار بماند عصباني شده و با داد و بيداد سرش را به ديوار مي كوبد.پدر ماهي فروش اين بچه هيچ ايرادي در اعتياد فرزندش نمي بيند و او را بچه اي سالم مي دادند.
۱٫ یک سایت خبر ریزش معدن را اعلام می کرد.
۲٫ وزارت راه، معدن و سقوط اضطراری خبر را تکذیب و آن را دسیسه ی ژول ورن می دانست.
۳٫ سایت مزبور فیلتر می شد.
۴٫ خبر را یک خبرگزاری اعلام می کرد.
۵٫ وزارتخانه ی مذکور خبر را تایید، مرگ معدنچیان را تایید، بازگشایی دوباره معدن را تایید و تاریخ تشییع پیکرهای آنان را اعلام می کرد. در همین راستا کمیته ی تحقیق اعلام می کرد علت حادثه بی احتیاطی خلبان بوده است.
۶٫ در روستای مذکور یک صبح تا ظهر عزای عمومی اعلام می شد.
۷٫ رسانه ی ملی مستندی پخش می کرد که در آن تاریخچه ی ریزش معادن کهکشان راه شیری بررسی می شد. در این برنامه انفجار هواپیمای کنکورد بارها با حرکت آهسته پخش می شد.
۸٫ مرد نمکی در گفتگوی ویژه ی خبری ریزش معدن را امری طبیعی می دانست. وی اعلام می کرد چنانچه معدنی نریزد معدن نیست عن است.
۹٫ یک روستایی اعلام می کرد یک نامه به کلنگ اش چسبیده که سواد ندارد بخواند روی آن چه نوشته شده.
- کلنگ زنی مجتمع ۱۲۰۰واحدی مسکن مهر در لبنان
- افتتاح دانشگاه پیام نور شعبه بیروت
- افتتاح اتوبان چهاربانده گرمسار – بیروت
- انتقال وزارت نفت به لبنان در راستای تمرکززدائی از تهران
- پرداخت تسهیلات وام ازدواج و اشتغال به جوانان لبنانی
- بخشودگی معوقات وامهای بانکی
- یه دوست پسر هم نداشتیم که کارگر معدن شیلی باشه الان بیارنش بیرون، بپریم تو بغلاش
- فرمان صد و چندم: زیاد در معدن عمیق نشوید شاید فرو بریزد
- شریعتی: خدایا من را از معدن بیرون بکش، بعدش خودم بلدم چه کنم
- آدمها وقتی میرن تو عمق ۷۰۰ متری زمین عزیز میشن
- من اگه خدا بودم همهی معدنهای طلا و مس رو اپن میکردم
- تو شیلی کارگر معدن از ۷۰۰ متری زیر زمین میکشن بیرون، ولی کارگرهای ما همه تو خیابون دنبال کار میگردن، مملکته داریم؟
- دختر ترشیده: کارگران معدن شیلی هم تصمیم گرفتن ازدواج کنن، هیچ کارگری من رو نخواست
- میگه شرط میبندم سه تا از معدنچیها میمیرن، خواستم بگم چنین خواهر شوهری دارم من
- جهان سوم جایی است که مته ندارد کارگر از زیر زمین بیرون بکشد
- به سعی حافظ: از هر کرانه متهای کرده ام روان، باشد که زان میانه یکی کارگر شود
گویا هنوز در جامعه ما :
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی……….
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر وخاله وعمه ت هستن
دختر بودن یعنی ” دخترو رو چه به رانندگی؟ ” تو باید چرخ خیاطی برونی!
دختر بودن یعنی ” شنیدی شوهر سیمین واسش یه سرویس طلا خریده ۱۲ میلیون؟”
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه
دختر بودن یعنی “چه معنی داره عکس گذاشتی تو پروفالیت؟ (حتی باحجاب!)
دختر بودن یعنی ” به بابات گفتی؟” داداشت راضیه؟!Bfت ناراحت نمیشن؟! رئیس اداره چی؟!!!
دختربودن یعنی ” برو تو ، دم در وای نستا”
دختر بودن یعنی تو گرما لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره که مردان به گناه نیفتن!
مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .
وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و
گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می
کنی ؟
دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد
لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا
کوالالامپور – دفتر منطقه ای خبرگزاری مهر در جنوب شرق آسیا: نمایشگاه مد لباس اسلامی در حاشیه همایش بانوان اول کشورهای جهان که از روز دوشنبه در کوالالامپور پایتخت مالزی آغاز به کار کرده بود، برگزار شد.
گر روزی تهدیدت کردند, بدان در برابرت ناتوانند!
اگر روزی خیانت دیدی, بدان قیمتت بالاست!
اگر روزی ترکت کردند , بدان با تو بودن لیاقت می خواهد
پیش از سحر تاریک است اما تاکنون نشده که افتاب طلوع نکند. به سحر اعتماد کنید!
اگر آفتاب را به نظاره بنشینی، سایه را نتوانی دید.
آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید
زن جوان، کودک یکیدو سالهای را به بغل دارد و دست کودک ۶-۵ سالهای را هم در دست و کنار خیابان منتظر است.
با آنکه خودروام به مسافرکشی نمیخورد به ناگاه دست بلند میکند. سرعتم را کم میکنم.
- هفت حوض؟
در صدایش نوعی التماس یا درماندگی یا خستگی یا چیزی شبیه آن را حس میکنم. میایستم. در آینه دخترک را میبینم که شادمان دست از دست مادر میکشد و به سوی خودرو ایستاده میدود، درب جلو را باز میکند و خودش را میکشد تو!
در یک نگاه مجموعهای از زیباییها و معصومیتهای یک دختر شرقی را در او میبینم: موهای مشکی و بلند، ابروان پهن، چشمانی مشکی و براق و معصومیتی که نمیتوان نوشت.
مادر هم، تن خستهاش را به زور با فرزند کوچک و کیف به ظاهر سنگینش به صندلی عقب میکشد و راه میافتیم.
یک ربعی در ترافیک عجیب عصرگاهی و سکوت مطلق میگذرد. بوی خستگی همهجا پیچیده.
اصفهانيه می ره دم خونه دوستش زنگ می زنه ، زن دوستش سرش رو از پنجره مياره بيرون می گه: بله؟
اصفهانيه می گه: آقادون خونن؟
زنه می گه: نه، آقامون سرکارن .
اصفهانيه می گه: بچه ها چی؟
زنه می گه: بچه ها هم مدرسن .
اصفهانيه می گه: خب حالا پس درا وا کون، بيام بالا يه حالی بوکونيم !
زنه می گه: وا... خدا مرگم بده ، مگه من ج....ه ام؟
اصفهانيه می گه: اوووووه...! حالا کی خواس پول بدد؟؟؟
تعداد صفحات : 529